خانه / اسلايد / خوف و رجاء 

خوف و رجاء 

خوف و رجاء 

یکی از مسائل مهم عرفانی و مراحل سیر و سلوک مسئله خوف و رجا می باشد به طوری که عارف سالک و ممن پاکدل باید بین این دو خط حرکت نماید و از هرچه در این وادی در هراس است از آن فرار کند و نسبت به هرچیز که به دو امیدوار است لازم و ضروری می باشد که برای رسیدن به آن کوشش نماید و وجود خود را مهمل و عاطل نگذارد زیرا صرف رجا و امید داشتن بدون عمل انسان را به مقصد نمی رساند.

و اشخاصی که می‌گویند ما آرزومندیم و لکن عمل و طاعتی از خود نشان نمی دهند چنین رجایی را رجاء کاذب گویند. دلیل بر صحت این مطلب این است که انبیا و اولیا علیه السلام با وجود اینکه امید آنها به لطف و کرم الهی از تمام مردم بیشتر بود مشاهده میکنید در مقام طاعت و عبادت چقدر کوشش می نمودند و از ات سطوات جلال او در خوف و هراس بودند.

و در این باره اخبار و روایات زیاد شده برای شاهد به عده‌ای از آنها در اینجا اشاره می شود :

امام صادق علیه السلام عرض می کند گروه مرتکب معاصی می شوند و می‌گویند ما امیدواریم و بر این حالت استوار می باشند تا مرگ فرا رسد آن بزرگوار فرمود آنها گروهی هستند که آرزوهای کاذب آنها را از جاده استقامت منحرف کرده و دروغ میگویند باحالت رجا در آنها نیست .

زیرا هر کس به چیزی امیدوار باشد آن را طلب می‌کند و از هر موضوعی که بترسد از آن فرار میکند.

روایت دوم: روای می ‌گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: شخص به مقام ایمان نمی رسد تا اینکه خائف و امیدوار باشد و این حالت در او پیدا نخواهد شد مگر اینکه به مقتضای هر دو عمل نماید.

***

«اِلـهي كيف اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالَخْيبَةِ مَحْروماً، وَقَدْ كانَ حُسْنُ ظَنّي بِجُودِكَ اَنْ تَقْلِبَني بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً»

(ای خداوند من چگونه از درگاه کرم تو ناامید و محروم بروم و حال اینکه حسن ظن من به جود و کرم تو آن است که مرا از ساحت قدس در مورد رحمت قرار دهید و با سعادت بازگردانی) .

شرح: یکی از طرق رستگاری و نجات از مهالک دنیوی و اخروی همانا حسن ظن بنده به عفو و رحمت و کرم الهی است و اخبار و روایات درباره حسن ظن بنده به پروردگار عالم زیاد وارد شده برای نمونه به ذکر یک مورد اکتفا می شود :

روایت از رسول اکرم(ص) بر منبر فرمود: قسم به خداوند که الوهیت مختص به اوست هیچ بنده‌ای به خیر دنیا و آخرت نمی‌رسد مگر در اثر حسن ظن او به خداوند و امیدواری او به فضل و کرمش و همچنین حسن خلق او و بازداشتن زبان از غیبت کردن مردم .

باز آن بزرگوار بعد از قسم می فرماید: خداوند بنده خود را بعد از توبه و استغفار عذاب نمی کند مگر به خاطر سوءظن او به پروردگار عالم و تقصیر در هر رجای او و سوء خلقش نسبت به خلق و غیبت کردن او .

و ایضاً حضرت بعد از قسم فرماید: هیچ بنده مؤمنی ظن خود را به خداوند نیکونمی گرداند مگر برای اینکه خداوند عز و جل در نزد ظن اوست و کار او را اصلاح می کند زیرا خداوند متعال کریم است و تمام خیرات در ید قدرت او می باشد و حیاء می کند از این که بنده مؤمن خود را در حالی که به او حسن ظن دارد از فضل و کرمش محروم سازد و برخلاف ظن ر رجای او عمل نماید. پس گمان خود را به خداوند نیکو کنید و به سوی او رغبت نمایید.

***

«اِلـهي وَقَدْ اَفْنَيْتُ عُمْري في شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ، وَاَبْلَيْتُ شَبابي في سَكْرَةِ التَّباعُدِ مِنْكَ»

(ای خداوند من و به تحقیق عمر خود را از روی حرص به سهو و غفلت از تو فنا کردم و جوانی خود را در مستی تباعد از تو کهنه نکردم)

شرح: در نزد اصحاب بصیرت و معرفت این نکته مسلم است که صدور امثال این کلمات از مقام عصمت(ع) برای تعلیم امت میباشد و الا محققین از عرفا در وصف اوتاد گفته اند آنها گروهی هستند که یک چشم بر هم زدن از یاد خدا غافل نمی باشند ، پس چگونه تصور می‌شود این وجود مقدسی که عصمت ذاتی دارد با مادون مرتبه ربوبیت است از مقام قدس عزت غافل باشد و دچار سهو و اشتباه شود.

«اِلـهي فلَمْ اَسْتَيْقِظْ اَيّامَ اغْتِراري بِكَ وَرُكُوني اِلى سَبيلِ سَخَطِكَ»

(ای خداوند من بیدار نگشتم در زمان هایی که به تو مغرور بودم و به راه سخط تو رکون داشتم) شرح: یقظه در اصطلاح بیداری از خواب غفلت و غرور است و صاحب این صفت را مستیقظ گویند و سخط یک نوع غضب خاص است که در مورد بزرگان به کار برده می شود.

***

«اِلـهي وَاَنَا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ اِلَيْكَ»

(خداوندا من بنده تو و پسر بنده تو می باشم در حضور تو ایستاده ام و به کرم تو متوسل هستم و به سوی تو)

شرح: این مطلب مسلم و بدیهی است که افتخار و فضیلت هر انسانی در اقرار و اعتراف به عبودیت حضرت حق تعالی می باشد، و توسل به کرم نامحدو او وسیله نجات از مهالک دنیوی و اخروی است.

***

«اِلـهي اَنَا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَيْكَ، مِمَّا كُنْتُ اُواجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْيائي مِنْ نَظَرِكَ، وَاَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ اِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ»

(خداوندا من عبد ذلیل توأم و تبرّی می جویم از آنچه که در هنگام نظر تو به من در وقت مواجهه با مقام مقدست کمال حیاء را مراعات نمی کردم و از تو طلب عفو می کنم زیرا عفو و گذشت از اوصاف کرم تو است)

شرح: گذشت که امثال این کلمات کاشف از کمال عبودیت است اما کرم از مهمترین صفات خلق و خالق است و کافی است در فضیلت هر شخص که او را به صفت کرمت مدح و تعریف نمایند.

اوصاف شخص کریم

یکی از اوصاف فعلیه حق تعالی و معرفّات صاحب کرم از قرار ذیل می باشد:

اول : با کمال قدرت بر انتقام عفو را اختیار می‌کند.

دوم : هر وعده ای بدهد به تمام معنی وفا میکند.

سوم: در هنگام عطا و بخشش بیشتر از منتهای آرزو لطف و تفضل میکند .

چهارم: در هنگام احسان و بذل عطایا هر چه قدر زیاد باشد باکی ندارد و به هرکس که اراده کند عطا می کند.

پنجم: اگر حاجتمند حاجت خود را پیش غیر از او ببرد راضی به این امر نمی شود.

ششم : اگر کسی از فرمان او سرپیچی کند شخص را مورد عتاب قرار می دهد و لکن استقصاء نمی کند و عتاب خود را به نهایت نمی رساند.

هفتم : کسی که به او ملتجی شود و پناه برد او را ضایع نمی سازد و از وسایل و شفعاء بی نیاز می سازد.

هشتم: در تحقق وصف کرم لازم و ضروری است که عطای حاجت و برآوردن خواسته بر طبق حاجت حاجتمندان باشد و عطا و بخشش بدون علت و سابقه سؤال انجام گیرد و این معنی مترادف با تفضّل است.

بنابراین کسی که تمام این اوصاف در او جمع باشد او را کریم گویند و بدیهی است که تمام این اوصاف در ذات اقدس الهی به نحو کمال موجود است و لذا آن را «اکرم الاکرمی» گویند.

***

«اِلـهي لَمْ يَكُنْ لي حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلاّ في وَقْت اَيْقَظْتَني لَِمحَبَّتِكَ، وَكَما اَرَدْتَ اَنْ اَكُونَ كُنْتُ، فَشَكَرْتُكَ بِاِدْخالي في كَرَمِكَ، وَلِتَطْهيرِ قَلْبي مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْكَ»

(خداوند من حول و قوه‌ی ندارم تا به وسیله آن از معصیت و نافرمانی تو خارج شوم مگر در وقتی که مرا برای محبت خود بیدار کردی و همانطور که اراده کردی من باشم هستم پس شکر کردم تو را به خاطر این که مرا در بحر کرمت داخل کردی و قلب مرا از اساخ غفلت تطهیر نمودی )

شرح: بیان چند مطلب در اینجا ضروری است :

مطلب اول: احتمال دارد جمله اول اشاره به موضوع جبر و تفویض باشد… در اینجا توجه به این نکته لازم و ضروری است که طاعات و عبادات و افاضه علوم و معارف در اثر لطف و تفضل الهی است و توجه به این اصل عرفانی ریشه غرور و تکبر را قطع خواهد نمود و باب فقر و مسکنت را که نور چشم اولیا می باشد برای بنده خواهد گشود و قاعده کلی در این باره همان است که حضرت صادق صلوات الله علیه ای مؤسس مذهب حقه جعفری فرموده است: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین » البته مخفی نماند یک معنای دقیق عرفانی در این حدیث نهفته است که فهمیدن آن مخصوص به حرفای شامخین است.

مطلب دوم: یکی از مهمترین مراتب سالکین و اغراض عارفین رسیدن به محبت الهی است که اکسیر اعظم و کیمیای اکبر است و رسیدن به این مقام شامخ مخصوص به اهل صدق و صفا می باشد. چنانچه در دعای کمیل وارد شده «یا حبیب قلوب الصادقین » و مرکز این محبت و خزائن این جوهر قدسی دل انسان است لذا بعضی از اهل معرفت قائل است بر اینکه این شعر حافظ اشاره به همین مطلب دارد:

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه نا محرم زد.

یعنی شیطان خواست این مخزن محبت الهی را تسخیر کند ولکن قدرت قاهره غیبی و سطوت ربوبی او را از این تصرف محروم نمود.

مطلب سوم: نور چشم عرفه و سر لوحه سعادت صلحا این است که خداوند رحمان آنها را در بحر جود و کرم خود داخل کند و آنان را از وساوس شیطانی نجات دهد لذا بر انسان عاقل و بصیر لازم و ضروری است که شکر این نعمت عظیمی را به جای آورد و خود را در زمره شاکرین که اشرف صفات سالکین میباشد قرار دهد .

مطلب چهارم: عرض میشود قلب انسان میدان وسیعی است که هم مرکز وارادت غیبی است و هم محل ورود عساکر شیطانی، بنابراین اگر کسی بخواهد آیینه قلب او مشرق انواع معرفت قرار گیرد باید آن را از اثار غفلت تطهیر نماید و محبت غیر خدا را در آن جای ندهد .

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات

مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی (حافظ)

***

«اِلـهي اُنْظُرْ اِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نادَيْتَهُ فَاَجابَكَ، وَاْستَعْمَلتُهُ بِمَعونَتِكَ فَاَطاعَكَ، يا قَريباً لا يَبْعُدُ عَنِ المُغْتَرِّ بِهِ، وَيا جَواداً لايَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ»

(ای خداوند من مرا مورد نظر خود قرار بده نظر کسی که او را ندا کردی پس اجابت نمود تو را و از او عمل صالح و انجام وظایف طلب کردی به معونت خود پس تو را اطاعت نمود ای کسی که قرب و احاطه داری به شخصی که به تو مغرور گشته و از تو غافل شده و ای بخشنده ای که هرگز بخل نخواهد ورزید به کسی که امید به ثواب از او دارد.)

شرح : بیان دو نکته لازم است:

نکته اول: قرب اشیا و موجودات بر دو قسم است: یک نوع قرب مفارقات که زمان و مکان در آنها شرط نیست نوع دوم: قرب مقارنات می باشد که با تقارن جسمی انجام می گیرد و در نزد عرفا و اهل بصیرت مسلم است که قرب به باریتعالی به اشیا از سنخ اول می باشد زیرا قرب او به هر چیز به علم حضوری و احاطه سلطانی است و هیچ موجودی از قبضه قدرت قاهره او بیرون نیست.

نکته دوم: صفات ذات اقدس الهی اعم از ذاتیه و صفاتیه به نحو اطلاق می باشد مثلاً در ما نحن فیه این که میگوییم خداوند جواد و بخشنده است معنایش این است که بخل در راه ندارد و جود و فضل او دوام و استمرار دارد . در نهایت به این مسئله باید توجه داشت که صفات فعلی حق تعالی از قبیل جود و افاضه و اراده ازلی نیست آنطور که فلاسفه قائل به آن می باشند بلکه این گونه صفات ابدی و استمراری است .

***

«اِلـهي هَبْ لي قَلْباً يُدْنيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَلِساناً يُرْفَعُ اِلَيْكَ صِدْقُهُ، وَنَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ»

(ای خداوند من عطا کن به من قلبی که نزدیک گرداند به تو شوق آن لسانی که برداشته شود به سوی تو صدق آن و نظری که نزدیک کند به تو حق آن یعنی نظری از روی صدق و حقیقت باشد نه مجاز)

شرح: بیان دو مطلب در اینجا لازم است :

مطلب اول: عرفا و حکمای الهی برای قلب تعریفات گوناگونی کرده‌اند که مهمترین آنها از قرار ذیل می باشد.

قلب لطیفه ای است قدسی و ربانی که محل علوم و معارف است و او را روح امری و عقل قدسی گفته‌اند و از شناخت حقیقت و ماهیت آن اکابر معرفت اظهار عجز نموده اند و بهترین معرّف درباره آن همان است که خداوند علیّ عزتّ در سوره بنی اسرائیل آیه ۸۵می فرماید:

وَيَسأَلونَكَ عَنِ الرّوحِ ۖ قُلِ الرّوحُ مِن أَمرِ رَبّي وَما أوتيتُم مِنَ العِلمِ إِلّا قَليلًا

از تو (ای محمّد!) درباره‌ی روح می‌پرسند (که چیست). بگو: روح چیزی است که تنها پروردگارم از آن آگاه است (و خلقتی اسرارآمیز و ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اعجوبه‌ی جهان آفرینش است. بنابراین جای شگفت نیست اگر به حقیقت روح پی نبرید). چرا که جز دانش اندکی به شما داده نشده است، (و علم شما انسانها با توجّه به گستره‌ی کلّ جهان و علم لایتناهی خداوند سبحان، قطره به دریا هم نیست).

مطلب دوم: عرض میشود به منطق عرفا فرق است بین عشق و شوق، زیرا عشق راجع به کمال موجود و فعلیت آن می باشد. اما شوق راجع به کمالی است که فعلا مفقود است بلکه می‌خواهد به آن دسترسی پیدا کند .

لذا روی این مبنی چون حقیقت جمال و جلال الهی ازلاً و ابداً نسبت به عارف سالک در پرده غیب مطلق می باشد اهل معرفت علی الدوام در اشتیاق جمال او هستند.

جز دلم کو تا به ابد عاشق اوست

جاویدان کس نشنیدم که در این کار بماند (سعدی).

***

«اِلـهي إنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُول وَمَنْ لاذَ بِكَ غَيْرُ مَخْذُول، وَمَنْ اَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوک»

(ای خداوند من به درستی که هرکس به واسطه تو شناخته شد در میان خلایق مجهول القدر نخواهد ماند و هر شخصی که به تو پناه برد در میان مردم ذلت و خواری بوی روی نخواهد آورد و هر آنکس که تو بر او اقبال نمودی مملوک دیگران واقع نخواهد شد و انسانی آزاده خواهد بود)

شرح: تذکر چند امر در این مقام لازم است :

امر اول: اینکه شهرت و معروفیت یک مرتبه ناشی از فرط قدس و تقوا و اتصال به مقام ربوبیت است و گاهی در اثر تبلیغات باطله و مبتنی بر غیر واقعیات میباشد بدیهی است که اگر شهرت از نوع اول باشد جهانی خواهد بود و مثل او چون خورشید است که در قدر و منزلت او هیچ شبهه و تردیدی نیست. اما اگر از قسمت دوم باشد اثر و نتیجه اخروی ندارد و باعث عذاب روحی است .

از صد یکی به جای نیاورده شرط علم

وز حب جاه طلب علم دیگری (سعدی)

اخبار و روایات زیادی در مذمت شهرت و ریاست از خاندان عصمت و ولایت وارد شده برای نمونه به ذکر پاره‌ای از آن‌ها اینجا اشاره می‌شود

روایت اول: امام صادق(ع) می فرماید: هرکس دنبال ریاست برود و آن را طلب نماید هلاک می شود. و روایت دیگر از ابوالحسن(ع) می فرماید: دو گرگ درنده که در یک گله گوسفند باشند در حالیکه چوپانان در بالای سر آنها نباشند ضرر آن دو بیش نیست از حب ریاست در دین مرد مسلمان . مخفی نماند که ابوالحسن مشترک است بین چند نفر بلکه در این باب مراد حضرت امام کاظم می باشد.

و در روایتی از امام موسی رضا(ع) در اوصاف شخص عاقل فرمود: گمنامی در نزد عاقل محبوب تر است از شهرت و معروفیت .

امر دوم: هر کس به ذات اقدس الهی پناه برد مقتضای کرم آن است که او را مورد لطف و یاری خود قرار دهد و از ذلت و خواری نجات بخشد .

امر سوم: مسئله آزادی و مملوک دیگران نبودن است و تفضیل مطلب از این قرار است که دیر زمانی دانشمندان علم اجتماع در اطراف آزادی و مفهوم آن بحث و گفت و گوی زیاد کرده‌اند بلکه ماحصل آن ها که از اخبار و روایات استفاده می‌شود این است که : شخص بنده فرمان خداوند باشد و از تحت اسارت شهوت و غضب بیرون آید .

معنای دوم اینکه بدون مجوز عقلی و شرعی از دیگران کورکورانه اطاعت نکند و زیر بار در تحکمات آنها نرود زیرا خداوند متعال او را آزاد خلقت کرده ، و یک معنای دیگر برای مفهوم آزادی از اخبار به دست می آید و آن اینکه در برابر مصائب هرچند زیاد باشد از پا در نیاید و صبر و استقامت نماید .

پس از بیانات گذشته این نتیجه به دست می آید کسی که مورد نظر الهی است با گوش به فرمان اوست او از تسلط دیگران در امان است و به تمام معنی آزاد می باشد و آزادی به این معنا نیست که هرکس هرچه خواهد بکند و اینکه با موازین عقلی و دستورات شرعی مخالفت داشته باشد .

و اخبار و روایات زیاد این مطالب را تایید میکند برای نمونه به جمله ای از آنها در اینجا اشاره می کنیم امام صادق(ع) می فرماید: به درستی که شخص آزاد و حر واقعی در تمام احوال آزاد می باشد و اگر مصیبت و حادثه‌ای بر او روی آورد در برابر آن صبر نماید و اگر مصائب و حوادث بر او هجوم کند او را نخواهد شکست اگرچه اسیر و مقهور شود و از راحتی به سختی افتد.

روایت دیگر می فرماید: در زیر تسلط دیگران و بنده فرمان غیر خود مباش زیرا به تحقیق خداوند تو را آزاد قرار داده و در روایت دیگر از امام علی(ع) میفرماید: تمام مردم از نعمت آزادی برخوردار می باشند و از تسلط دیگران در امان هستند مگر کسی این صفت را از خود سلب نموده و اقرار به محکومیت خود نماید.

***

«اِلـهي اِنَّ مَن انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنيرٌ وِاِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجيرٌ، وَقَدْ لُذْتُ بِكَ يا اِلـهي فَلا تُخَيِّبْ ظَنّي مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْجُبْني عَنْ رَأفَتِكَ»

(ای خداوند من به راستی که کسی که راه از تو طلب کند به نورانیت خواهد رسید و قلب او از انوار معرفت تو روشن خواهد گشت به هر کس به تو اعتصام نماید هرآینه مستجیر حقیقی است و به تحقیق به تو پناه بردم ای خدای من پس ناامیدم مکن گمان مرا از رحمت خود و محجوب مساز مرا از رآفت خویش)

شرح: تذکر دو مطلب در اینجا لازم است:

مطلب اول: اصول حکمت الهی و قواعد عرفانی بهترین دلیل و راهنمای سعادت انسانی هدایت کردن خداوند است مر بنده خود را و رساندن اوست به مقصد نهایی به طوری که از وساوس شیطان در امان باشد و به سر حد یقین برسد و این سنخ هدایت و راهنمایی را ایصال الی المطلوب گویند:

مطلب دوم: به عرض می رسانم بر اثر تحقیقات علمی اکمل مراتب رحمت را رأفت گویند و توجه حق تعالی به بنده خود از طریق رأفت باعث سیر استکمالی اوست به مدارج کمال و تحلیه او به صفات جمال بعد از تمام کردن مراتب تخلیه نفس از رذائل اخلاق.

***

«اِلـهي اَقِمْني في اَهْلِ وِلايَتِكَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّيادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ»

(ای خداوند من بر پای دار مرا در اهل ولایت خود مقام کسی که امید به ازدیاد محبت تو دارد)

شرح: لازم است عرض کنم ولایت به فتح واو به معنای دوستی و قرب و محبت است و به کسر واو به معنای سلطنت و امارت می باشد و احتمال دارد در اینجا به معنای دوستی باشد و دلیل بر صحت این مطلب آن است که مقام عصمت(ع) سپس می فرماید: مقام کسی که دائم در ازدیاد محبت تو می باشد.

و اگر به معنای قرب به مقام قدس باریتعالی باشد صاحب ولایت را ولی و مقرب درگاه احدیت گویند آن وقت است این بحث پیش می‌آید که بین ولی و عارف بعد از مقام عصمت که دارای ولایت مطلقه است عموم و خصوص مطلق جریان دارد بدین معنی که هر ولی عارف است ولی ممکن است هر عارفی به مقام ولایت نرسیده باشد .

زیرا در اصطلاح عرفا ولی به کسی میگویند که به مقام قرب الهی رسیده و به اذن پروردگار در اشیاء تصرف می‌کند و در نهایت شخص عارف تسلیم را بر تصرف ترجیع می دهد و رسیدن به این مقام شامخ فقط منحصر در امتثال امر الهی است به طور اطلاق چنان که در حدیث قدسی وارد شده :

انسان در اثر اطاعت امر الهی و مخالفت هوای نفس به مقامی می رسد که اراده او به قدرت الهی در اشیاء نافذ باشد. بنابراین از مطالب گذشته این نتیجه به دست می‌آید که نهایت سیر سالکین و نهایت قصوای عارفین رسیدن به مقام ولایت الهی است به هر دو معنا.

***

«اِلـهي وَاَلْهِمْني وَلَهاً بِذِكْرِكَ اِلى ذِكْرِكَ وَهَمَّتي في رَوْحِ نَجاحِ اَسْمائِكَ وَمَحَلِّ قُدْسِكَ»

(ای خداوند من الهام کن به من شدت شوق و ولع را در ادامه ذکر خود در حالی که قصد و همت من در رسیدن به ظهور و گشایش معانی اسماء و صفات و محل قدس الوهیت تو می باشد)

شرح :سزاوار است در اینجا چند امر را تذکر دهم:

امر اول: بنا بر شرح و تفسیر عرفا ، الهام مختص به اولیا است و وحی اختصاص به انبیا دارد.

امر دوم: ذکر الهی بر چهار قسم است:

اول لسانی ، دوم قلبی، سوم خفی ، و چهارم جلی .

و گاهی از اوقات ذکر لسانی با خفی اجتماع پیدا می‌کند، و ما ذکر قلبی و نفسانی فقط خفی و در باطن است. و بر حسب اخبار و روایات اشرف اذکار همین ذکر است چنان که خداوند متعال در آخر سوره اعراف می فرماید: پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از زمره‌ی غافلان مباش.

وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ

 

یعنی خداوند متعال را در نفس خود و باطن خویش به یاد بیاور و متذکر جلال و عظمت و ربوبیت او باش از روی تضرع و خوف و در خفی و پنهان در صبح و شام و مباش از غافلین .

دعای صبح و شام تو کلید گنج مقصود است

به این راه روش میرو که با دلدار پیوندی (حافظ)

امر سوم: اما محل قدس به نظر این حقیر ممکن است دو معنی داشته باشد یکی از ادراک جمال الهی و حقیقت سبحانی که آن مقام «حیرت » است . لذا حضرت ختمی در این باره می فرماید: ربی زدنی فیک تحیرا» ای پروردگار من حیرتم را در خودت زیاد کن.

و «قدوس» که از اسمای الهی است به این معنی میباشد که ذات اقدس الهی از ادراک خلایق منزه است . و دیگر این که احتمال دارد مراد از محل قدس خود انوار ائمه(ع) باشد چنانچه در روایت وارد شده «نحن منتهی غیب الله و نحن محال قدس الله »؛ ما خانواده منتهای غیب الهی و محل قدس او هستیم.

و بنابراین تفسیر معنی چنین می شود همانطور که ذات اقدس الهی از حیّز ادراک خارج است ، رسیدن به کنه مقامات عصمت از حوصله ادراک بشر بیرون است.

ز وصف حسن تو حافظ چگونه زند دم

که چون صفات الهی ورای ادراکی (حافظ).

***

«اِلـهي بِكَ عَلَيْكَ إلاّ اَلْحَقْتَني بِمَحَلِّ اَهْلِ طاعَتِكَ وَالْمَثْوىَ الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِكَ، فَاِنّي لا اَقْدِرُ لِنَفْسي دَفْعاً، وَلا اَمْلِكُ لَها نَفْعاً»

(الهی تو را به تو قسم می دهم که مرا به محل اهل طاعت خود ملحق کنید و به مثوای صالح مرضات خویش برسانی پس به درستی که من هیچ گونه از خود قدرت دافعه ندارم و مالک هیچ نفعی نمی باشم)

شرح: احتمال دارد مراد از این جمله این باشد مرا به جنت عالیات که محل مطمئن در اخلاص و به مقام رضوان که از اشرف مقامات است برسان .

***

«اِلـهي اَنَا عَبْدُكَ الضَّعيفُ الْمُذْنِبُ، وَمَمْلُوكُكَ الْمُنيبُ، فَلا تَجْعَلْني مِمَّنْ صَرَفتَ عَنْهُ وَجْهَكَ، وَحَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ»

(ای خداوند من همان من بنده ضعیف گنهکار و مملوک تو هستم که به سوی تو انابه می کنم پس مرا پس قرار مده مرا از جمله کسانی که روی خود را از او برگرداندی و سهو و غفلت او مانع عفو تو گشت)

شرح: در کلمات اولیا و انبیا خصوصاً در مقام مناجات با پروردگار اولین چیزی که به چشم می خورد مسئله «عبودیت» است بنابراین عبد صالح بودن و اقرار به مملوکیت خود کردن نسبت به ذات اقدس الهی اشرف مقامات است. زیرا از صبح ازل تا ابد جملگی ملک طلق خداوند متعال است و هیچ موجودی از این دایره بیرون نیست و ما سوی الله همه فرقند در عبودیت او.

از ثری تا به ثریا به عبودیت او

همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود (سعدی)

***

«اِلـهي هَبْ لي كَمالَ الانْقِطاعِ اِلَيْكَ، وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها اِلَيْكَ، حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»

(ای خداوند من عطا کن به من کمال انقطاع را به سوی خود و نورانی کن ابصار قلوب ما را به درخشندگی نظر آن به سوی مقام مقدس تو تا اینکه چشم دل ها بشکافد حجاب های نور را و به معدن عظمت واصل گردد.)

شرح: مخفی نماند که دریایی از حقایق و معانی در این کلمات عرفانی نهفته است و فهمیدن آن احتیاج به لطف و تفضل الهی دارد.

بیان چند مطلب در اینجا ضروری است:

مطلب اول: اینکه کمال انقطاع به سوی حق درباره بنده موقوف بر تفضل الهی است و آن همان ورع صدیقین و مقربین می باشد که اعراض از ما سوی الله است .

مطلب دوم: همانطور که انسان دارای بصر ظاهری است دارای بصر قلبی و باطنی هم می باشد که توسط آن عوامل غیب را مشاهده می کند. چنانچه در احادیث قدسی در شأن اهل محبت وارد شده «و ینظر به قلبه الی جلالی و عظمتی» یعنی آن کسی که عشق و محبت الهی در قلب او رسوخ کرده با همان و بصر قلبی به عظمت و جلال من نظر میکند.

مطلب سوم: اینکه آنقدر استعداد دارد که حجاب های نور را به شکافد و به مقصد اصلی و هدف نهایی که معدن الهی است برسد.

***

«وَتَصيرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»

(و تا اینکه ارواح ما تعلق و بستگی پیدا کند به

مقام قدس تو )

شرح : مسئله خلقت ارواح و تعلق آن بابدان از مسائل علمی است و بدون تایید و توفیق الهی حل این سنخ از مطالب امکانپذیر نیست .

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *