درسهائی نهضت حسینی
درسهائی نهضت حسینی
در اين حادثه كمنظير كه سيد جوانان اهل بهشت حسين بن على و فاطمه و نواده حضرت خاتم النبيين (ص) با دهها زخم خنجر و شمشير و نيزه و سنگ، سرش از تن جدا شد، نمونه زياد ايثار و فداكارى به چشم مىخورد كه اخلاقيات مستمعين را بالا مىبرد و عواطف انسانى آنان را شديداً تحت تأثير قرار مىدهد، به چشم مىخورد.
تاريخ مىگويد:
١ – پيرمردهايى كه با شوق، شهادت را پذيرا مىشدند. حالات حبيب بن
اسدى و مسلم بن عوسجه و زهير بن قين و ساير سرداران، انسان را به عالم بالاى انسانى مىبرد. وفادارى آنان به امام و دينشان، ملكوتيان را متعجب مىسازد.
٢ – كلمات زهير بن قين و غيره در شب عاشورا در مقابل پيشنهاد امام حسين (ع) كه در تاريكى شب فرار كنند، اوج انسانيت كامل را مجسم مىكند. اين سرداران بزرگوار هر يك بر ديگرى در جانبازى سبقت مىگيرند و همه در شوق لقاء الله غرق شدهاند.
٣ – حضرت عباس به فرات پا مىگذارد و مشك خود را پر آب مىكند تا تشنگى اطفال را بر طرف كند و خود نيز تشنه است مىخواهد آب بخورد ولى يادش از تشنگى امامش مىآيد و آب را نمىخورد و تشنه از شريعه فرات بيرون مىشود.
٤ – عبدالله نوجوان در گودى قتلگاه خود را بر بدن پاره پاره عمويش امام حسين (ع) مىاندازد. در اين حال كه مىبيند ظالمى شمشير خود را به قصد ضربت به امام بلند كرده است او دست كوچك خود را سپر امام قرار مىدهد و دستش بريده مىشود و در آغوش عمويش جان خود را از دست مىدهد.
٥ – وقتى پسر زينب دختر على كشته شد، او به خاطر خجالت نكشيدن برادرش امام حسين (ع) از خيمه برون نشد. ولی وقتی علی اکبر شهید می شود خودش را به او می رساند .
٦ – زينب در شب يازدهم محرم با وجود به زمين افتادن اجساد شهدا بدون دفن، نماز شب مىخواند. چه روح بزرگى!
٧ – حبيب بن مظاهر در روز عاشورا مزاح و شوخى مىكرد. يزيد بن حصين كه به او آقاى قاريان (سيد القراء) مىگفتند به حبيب گفت: برادرم اين ساعت شوخى نيست، حبيب گفت: كجا از امروز سزاوارتر شوخى است. به خدا پس از تجاوز اين ستمگران بر ما (و كشته شدن ما) با حورالعين هم آغوش مىشويم.