خانه / اسلايد / «لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك‌ » 

«لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك‌ » 

«لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك‌ »

 

هیچ فرقی بین تو و بین اینها نیست جز اینكه تو خدا هستی و اینها مخلوق تو هستند. یعنی فقط جنبه خالقیت و مخلوقیت را بگذاریم كنار، آن چه می‌خواهید به خدا نسبت بدهید به اینها نسبت بدهید، این لا فرق است دیگر، معنی لافرق چیست؟ این، خدا زنده می‌كند اینها زنده می‌كنند، خدا می‌میراند این می‌میراند، خدا علم می‌دهد اینها علم می‌دهند، خدا قدرت می‌دهد قدرت خدا لا یتناهی است قدرت این چیست؟ لا یتناهی، قدرت امام لا یتناهی است یا متناهی محدود است، لا یتناهی. چون لا فرقهم بینهم و بینك فرق بین اینها نیست و بین این مقامات و بین تو نیست، فقط یك جنبه دارد و آن جنبه جنبه مخلوقیت است،

 

نزلونا عن الربوبية و قولوا فينا ما شئتم،۱

 

فقط به ما خدا نگویید هر چه می‌خواهید بگویید بگویید. ما خدا نیستیم، ما مخلوق هستیم، خب آنها یك

 

مخلوق ما هم یك مخلوق، ما یك سنگ بیست كیلویی را از روی زمین نمی‌توانیم برداریم این قدرت ماست، آن كل عالم را دارد خلق می‌كند آن هم یك قدرت است. آن هم یك جور قدرت است.

آن با هر لحظه دارد به همه عالم هستی می‌دهد، دارد وجود می‌دهد. بعضی‌ها می‌گویند مقصود از این بینها منظور ملائكه هستند، ملائكه چه هستند آقاجان! خود ملائكه در تحت اراده و مشیت اینها قرار دارند علاوه بر آن در بعضی از نسخ هم بینهم هست.

الا انهم عبادك و خلقك‌ اینجا هم كه ضمیر هم در اینجا آورده، فقط فرق این است كه تو خدا هستی ولی اینها بندگان تو هستند و مخلوق تو هستند، درست شد؟ تمام مشیت اینها، این عالم به واسطه اینها قرار دارد.

روایتی هست از أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام هنگامی كه پیغمبر را دفن كردند یك عبارت عجیبی دارد من این عبارت را در جایی از مصادر ندیدم فقط در ناسخ دیدم. حالا اگر رفقا در جای دیگر هم هست [بگویند] خوب است كه اطلاع پیدا كنیم.

 

اللَهم إن هذا أول العدد وصاحب الأبد، پروردگارا این كسی كه در اینجا دفن شده روحش و حقیقتش اول عدد است یعنی اولین حقیقتی است كه عدد به او تعلق گرفته. مقام احدیت كه تنازل كرده به مقام واحدیت و بروز اسماء و صفات از آن نقطه واحدیت شروع می‌شود این همان مقام واحدیت است.

 

چون در مقام احدیت عدد در آنجا معنا ندارد، یك در مقابل دو معنا ندارد، یك به عنوان حقیقت بسیطة الاشیا در آنجا تحقق دارد نه یك در قبال دو در قبال سه و چهار.

 

آنجایی كه از آن مرتبه احدیت و مقام هو هویت آنجا می‌خواهد در عالم ظهور و بروز پیدا كند این نفس رسول خدا این اولین نقطه اوست، یعنی اولین نقطه بروز اراده و مشیت است. و صاحب الابد؛ این حقیقتی است كه اول و آخر ندارد. ابدیت بر این حقیقت حك شده و بر این ابدیت بر او محكم شده و نسبت به او متقن شده.

 

به اين مضمون در كتاب بحارالانوار، ج ٢٥، ص ٢٧٩ احاديثى وارد شده است.

فقراتی از دعای «اللَهم انی اسئلک بمعانی جمیع ما یدعوک…» در ماه رجب۱۳

 

عبارت عبارت عجیبی است: اللَهم إن هذا أول العدد وصاحب الأبد نورك الذى قهرت به غواسق الظلم و بواسق العدم و جعلته بك و منك و اليك دالا دليلا روحه نسخة الأحدية فى اللاهوت و جسده صورة معانى الملك و الملكوت و قلبه خزانة الحى الذى لايموت طاووس الكبرياء و حمام الجبروت‌.

 

أمیرالمؤمنین می‌گوید این رسول خدا روحش همان حقیقت ابدیت عالم وجود است، و اولین نقطه تعین است و بزرگان البته از عرفا راجع به این قضیه عباراتی دارند و مطالبی دارند، واقعا عجیب است این مسائلی، محی الدین در اینجا به اصطلاح مطالبی دارد.

 

و لذا امام رضا علیه‌السّلام در آن روایت عجیبی كه از آن حضرت نقل شده شما اصلا كجا می‌توانید با اوهام عقولتان، عقل ندارید، وهم است، خیال است، تصورات است بیاید امام درست كنید؟ اصلا چه می‌فهمید امام چیست، چه می‌فهمید امام كجاست، اصلا مگر ما می‌فهمیم. این حقیقتی كه در اینجا هست مگر ما تشخیص می‌دهیم؟ این معانی، این مقامات، این درجات، این مراتب را مگر ما اصلا می‌توانیم بفهمیم ولی خب امیدش هست، امید است! امام علیه‌السّلام اینها را برای ما گفته، گفته بگویید بخوانید خودتان را به ما نزدیك كنید، نگویید اینها برای ما نیست برای اینهاست، بیایید جلو بابا، شما هم بیا قدمی بردار، حركت در تو پیدا شود شوق در تو پیدا شود، اینها را ما به شما می‌گوییم یك در باغ سبزی داریم به شما نشان می‌دهیم كه اگر بیایید ما هم شما را داخل می‌كنیم، شما قدم بردار بیا ما داخل می‌كنیم، ما شما را در این فضا داخل می‌كنیم، به شما سعه می‌دهیم، گنجایش می‌دهیم، ظرف وجودیتان را باز می‌كنیم، فكرتان را از رسیدن به این مسائل دنیا و اینها درمی‌آوریم، بصیرتتان را زیاد می کنیم.

برای اینكه به حقیقت این معانی و به واقعیت این معانی و به آن لُب و مغزای حقایقی كه آمدند و برای ما بیان كردند ان‌شاءاللَه خداوند توفیق بدهد كه ما به اینها دسترسی پیدا كنیم و به عنایت خودشان صاحب مقام ولایت همه ما در تحت ولایت آنها ان‌شاءاللَه بیش از پیش راسخ‌تر، متقن‌تر و محكم‌تر قدم برداریم.

 

ولی وقتی كه آنها حرف می‌زدند ما یك حقایق را پشت این حرفها احساس می‌كردیم، این نبود كه آنها بخواهند از كتاب نقل بكنند انشاء می‌كردند، حرفهایشان، حرفهای انشا بود،

 

انگار یك واقعیتی را می‌خواستند بگویند یك حقیقتی را می‌خواستند بگویند، یعنی ما این حقایق و این معانی را در وجود آنها بالاجمال نه حالا به تفصیل، بالاجمال ما مشاهده می‌كردیم كه یك چیزی هست. همچین نیست كه اینها دارند همین‌طوری یك چیزی می‌گویند و یك واقعیتی دارد، مثل اینكه یك چیزی وجود دارد با این كیفیت و با این بیان و با این شیوه بیان می‌كنند.

اللَهم صل علی محمد و آل محمد

 

پس‌ بنابراین‌،تمام‌ موجودات‌ کلام‌ حقّ هستند؛و همه‌ منطوق‌ ذات‌ اقدس‌ او،و جملگی‌ گفتار و نطق‌ و سخن‌ او .وَ لَدَیْنَا کِتَـٰبٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ . [۱۲]عالم‌ تکوین‌ کتاب‌ گویای‌ خداست‌،و به‌ حقّ و راستی‌ سخن‌ می‌گوید و تنطّق‌ می‌نماید قَالُوٓا أَنطَقَنَا اللَهُ الَّذِی‌ٓ أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ . [۱۳]

 

پوست‌های‌ بدن‌ مجرمان‌و ظالمان‌ در روز بازپسین‌ می‌گویند: ما را به‌ نطق‌ و سخن‌ در آورده‌ است‌ آن‌ خدائی‌ که‌ هر چیزی‌ رابه‌ نطق‌ و گفتار در آورده‌ است‌

 

مشیّت‌ پروردگار متعال‌ از صفات‌ اوست‌؛ و نفس‌ صفات‌ هم‌ که‌ لم‌ یزلی‌ و لایزالی‌ است‌؛ یعنی‌ متعیّن‌ به‌ حدودی‌ و متقیّد به‌ قَدَر و اندازه‌ای‌ نیست‌ . أسماء و صفات‌ ذات‌ اقدس‌ او غیر متناهی‌ است‌ . ظهورات‌ ماهیّات‌ است‌ که‌ در عالم‌ وجود،مشیّت‌ حقّ تعالی‌ را شکل‌ می‌دهد و صورت‌ بندی‌ می‌کند؛

 

و به‌ عبارت‌ دیگر مخلوق‌ می‌کند و به‌ وجود می‌آورد . و عالیترین‌ اقسام‌ موجودات‌، فرشتگان‌ حقّ هستند که‌ چون‌ لبآلی‌ مُتلالِئه‌ آن‌ مشیّت‌ ازلیّه‌ را به‌ لباس‌ تقدیر و اندازه‌ مقدّر می‌کنند؛

 

و بنابراین‌ ظهور می‌دهند و آن‌ معنی‌ مخفیّ و پنهان‌ را گویا و بارز و ناطق‌ می‌نمایند .

فرشتگان‌ که‌ واسطۀ افاضۀ فیض‌ و تدبیر امور عالم‌ خلقند،نطق‌ و گفتار مشیّت‌ خدا هستند،و در آنها جهتی‌ است‌ که‌ با آن‌ موجودات‌ را از کتم‌ عدم‌ به‌ وجود می‌آورند و به‌ اندازه‌ و قَدَر می‌زنند؛ کما آنکه‌ در قرآن‌ کریم‌ داریم‌ :

 

فَالْمُدَبِّرَ’تِ أَمْرًا. [۱۴]

 

بنابراین‌،معنی‌ : بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ »

 

واضح‌ است‌؛ یعنی‌ خدایا من‌ از تو پرسش‌ می‌کنم‌ به‌ حقّ آن‌ فرشتگانی‌ که‌ قدرت‌ تو را توصیف‌ کردند و عظمت‌ تو را آشکارا نمودند، و مشیّت‌ تو را ظاهر و گویا کرده‌ و به‌ نطق‌ و سخن‌ در آوردند؛ و بنابراین‌ عالم‌ کثرت‌ و عالم‌ خلق‌ بدینوسیله‌ پدید آمده‌ است‌ .

 

. نظر استقلالی‌ به‌ موجودات‌ شرک‌ و غلط‌ است‌

 

‌ در عبارت دعا چنین‌ است‌ که‌ :

 

لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ .

 

در جواب‌ گفته‌ می‌شود : نه‌ تنها فرشتگان‌، بلکه‌ هر موجودی‌ از موجودات‌ تا برسد به‌ هر ذرّه‌ای‌ از ذرّات‌،هیچیک‌ از خود استقلالی‌ ندارند؛ نه‌ در ذات‌ و نه‌ در صفت‌ و نه‌ در فعل‌ و اثر .

 

همگی‌ آیات‌ و علامات‌ و نشانه‌های‌ حقّ و مرائی‌ و مجالی‌ ذات‌ اقدس‌ او هستند . و از خود گرچه‌ به‌ قدر سر سوزنی‌،هستی‌ و وجود ندارند و اثر و فعل‌ ندارند؛

 

بلکه‌ فقط‌ و فقط‌ نور حقّ است‌ که‌ در آنها متجلّی‌ شده‌ است‌ . و هر یک‌ به‌ قدر سعۀ ماهُویّ و ظرفیّت‌ وجودی‌ خود از آن‌ بهره‌برداری‌ کرده‌، و ظاهر به‌ ظهور حقّ شده‌اند .

 

أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهُ بِقَدَرِهَا .۲۱ [۱۵]

 

از اوّلین‌ نور حقّ که‌ أوّلُ ما خَلَق‌ است‌،تا آخرین‌ موجود عالم‌ کثرت‌ و طبع‌ که‌ هیولای‌ اوّلیّه‌ و مادّۀ مُبهمه‌ می‌باشد،هیچیک‌ و لو به‌ قدر ذرّه‌ای‌ از خود هستی‌ و بودی‌ ندارند؛همه‌ حقّ است‌ و تجلّی‌ حقّ .

 

و این‌ معنی‌ تساوی‌ نیست‌، بلکه‌ معنی‌ تقارن‌ آیه‌ و ذوالآیه‌، و آئینه‌ و صاحب‌ صورت‌، و مُجلی‌ و مُتجلّی‌،و مجاز و حقیقت‌ است‌ .

 

اگر ما به‌ خورشید تابانی‌ که‌ در آب‌ صاف‌ و راکد و یا در آئینۀ شفّاف‌ و صیقلی‌، درخشیده‌ و تابان‌ شده‌ است‌ بگوئیم‌ : هیچ‌ فرقی‌ بین‌ شمس‌ جهانتاب‌ و صورت‌ واقعۀ در این‌ منظر نیست‌، آیا این‌ معنی‌ تساوی‌ است‌ ؟!

 

این‌ معنی‌ آیتیّت‌ و مرآتیّت‌ است‌؛ نه‌ سلب‌ صفت‌ از ذات‌ حقّ و استنادش‌ به‌ موجودات‌ و تصوّر این‌ دو معنی‌ که‌ بینشان‌ از زمین‌ تا آسمان‌ فرق‌ است‌، چگونه‌ مورد اشتباه قرار گرفته است؟

«وَ فی کُلِّ شَیْءٍ لَهُ ءَایَهٌ تَدُلُّ عَلَی أنَّهُ وَاحِدُ»

آیات قرآن کریم که هر موجودی را آیه میداند، راجع به این حقیقت است؛ و در ادعیۀ بیشمار و از جمله دعای شریف «سمات» که خدا را به اسمائش سوگند میدهیم و به خدا بوسیلۀ آن اسماء توسّل میجوئیم، همه و همه از این قبیل است؛ و مقامات مقدّسۀ انبیاء و ائمّۀ طاهرین و توسّل به آنها از این قبیل است .

نه آنکه ما به قدر ذرّهای برای آنان استقلال،گرچه در مقام شفاعت باشد، قائل شویم و از این دریچه به آنها توسّل جوئیم؛ این غلط است و آن صحیح، این شرک است و آن توحید .

باری،این مسأله برای بسیاری از غیر متعمّقین در مباحث توحیدی و حکمت الهی روشن نشده است؛ و لذا در اثر برخورد با چنین جملاتی که حقیقتِ محضۀ توحید است گیر میکنند .

و بر اساس سنجش با میزان فکری و سطح علمی خود گرچه از مباحث عقلیّه و فلسفیّه دور باشند، فوراً چون دأب ضعفاء، دست به تکفیر میزنند و آن حقائق را کفر محض میدانند .

غافل از اینکه این دعاها را اساطین مذهب میخواندهاند و میخوانند؛ و کفر دانستن این فقرات مستلزم تکفیر چون شیخ طوسی و شیخ کفعمی و سیّد ابن طاووس و علاّمۀ مجلسی خواهد شد که آنرا در کتب خود آورده و تلقّی به قبول کردهاند .

و اگر ما در هر فنّ و مسألهای که در خور صلاحیّت ما نیست وارد نشویم،و علم آنرا به اهلش واگذاریم،و یا چون بسیاری از علماء و بزرگان،حقیقتش را به راسخین در علم و ائمّۀ طاهرین ارجاع دهیم؛بهتر است .

و امّا لفظ «أَعْضَادٌ» :

اوّلاً : خوب روشن است که به قرینۀ عطف مُنَاهٌ و أَذْوَادٌ و حَفَظَهٌ ورُوَّادٌ،منظور کمک به خدا نیست؛بلکه مقصود دستاندرکارانی هستند که در عالم کثرت و طبیعت موجب تقدیر و اندازهگیری و حفظ و مصونیّت هر موجود از گزند موانع،و بالاخصّ انسان از آلام و آفات و عاهات میباشند . و معلوم است که هر صنف از فرشتگان مأمور مأموریّت خاصّی برای افاضۀ فیض از جانب خدا بر عالم کثرت هستند، و اسباب تعیّن و تقدیر رحمت ازلی و پخش آن به عالم امکان میباشند .

و در حقیقت این جملات بیان کننده و نمایشگر صفات و افعال و مأموریّتهای ملئکه میباشد؛ و همه آیه هستند و آئینه، و ظهور و مظهر برای نور ظاهر حقّ تعالی و تقدّس .

بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ * لَا یَسْبِقُونَهُ و بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ .[۱۶]

و ثانیاً : در آیات قرآن که نصرت خدا را به مؤمنین نسبت میدهد؛ چون آیۀ کریمۀ :

«إِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ . [۱۷]

و یا مثلاً عنوان قرض را به ذات اقدس او؛

چون آیۀ : مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَـٰعِفَهُ و لَهُ . [۱۸]

در این موارد و موارد مشابه آن که بسیار است، چه قسم معنی نصرت و إقراض و ماشابَههُما توجیه میشود ؟ به همان توجیه أَعْضَادٌ و مُنَاهٌ توجیه میشوند .

«وَ الْبُهْمِ الصَّآفِّینَ »

بُهم جمع أبهَم است یعنی ساکت و بدون سخن و خموش و بیزبان؛ چون حُمر و صُفر و سُود که جمع أحمَر و أصفَر و أسوَد است .

و چون عالم بالا که عالم ملکوت است، عالم آرامش و سکون و سکوت است، به خلاف عالم طبع که عالم حرکت و گفتار و غوغا و دغدغه است؛ فلذا از مأموران صفّ کشیده برای انجام مأموریّتهای خداوند به بُهم، که دلالت بر سکوت و آرامش آنها دارد تعبیر فرموده است .

جملۀ : «وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَهَ أَسْرَارِنَا »

هر شیئی که قابلیّت فساد را داشته باشد، دعای صلاح و اصلاح برای آن بجاست، گرچه بالفعل فاسد نباشد؛

چون طروّ فساد برای آن امکان دارد، سپس دعا میکند که این اسرار خبیئه را تو دستخوش فساد قرار مده و پیوسته آنرا مقرون به صلاح فرما ! و از برای نظیر این دعا و درخواست در ادعیه و محاورات عرفیّه و انشائات،مواردی بس عدیده یافت میشود .

و امّا جملۀ :

«وَ بَارِکْ لَنَا فِی شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُکَرَّمِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنْ أَشْهُرِ الْحُرُمِ» صحیح نیست؛زیرا که رجب ماه حرام است و مابعد آن ماه حرام نیست .

علّت عدم تصریح به حرمت شهر رجب همانبیان و دعا و درخواست در شهر رجب است، که میفرماید :

ما را در این رجب مرجّب مبارک بدار و برای ما برکت بفرست در این ماه و ماههای بعد از آن که در حرمت اشتراک دارند؛ و معلوم است که مراد از بعدیّت در اینجا بعدیّت اضافی است نه حقیقی،و کَمْ لهُ مِنْ نظیرٍ . و معلوم است که ماههای حرام که ذوالقعده و ذوالحجّه و محرّم باشند،بعد از ماه رجب هستند .

چون جملۀ :

« لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ إلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ»، بسیار سنگین و غیر قابل هضم آمده است،

ولیکن بحمد الله والمنّه روشن و مبیّن شد که این جمله عین توحید است و عین معرفت است ۲۲

 

خلاصه بحث

 

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ [۳۰]

 

به يكتاپرستى روى به دين آور. فطرتى است كه خدا همه را بدان فطرت بيافريده است و در آفرينش خدا تغييرى نيست. دين پاك و پايدار اين است

 

. ولى بيشتر مردم نمى‌دانند. (۳۰)

 

غایت روح آدمی در نظام خلقت، کمال و تعالی و صعود به عالم ارزش‌هاست فطرت رو به كمال و زيبايي و تعالي و سير الي الله دارى

 

و غایت جسم او بقاء و مصونیت از امراض و خدمت به روح است. بعد جسماني و حيواني غرايزي حيواني و مادي دارد (اخلد الي الأرض )

 

هر کدام از روح و جسم در مسیر رسیدن به این غایت، از یک سری گرایش‌ها و تمایلات بهره‌مندند که وجود انسان بر آن‌ها سرشته شده است،

 

به طوری که حیات و زندگی انسان، چه از نظر جسمی و چه روحی، کاملاً به آن‌ها وابسته است.

 

این امیال و گرایش‌ها، در ادبیات دینی و اسلامی، با دو واژه «فطرت» و «غریزه» شناسانده می‌شوند.

 

، بر اساس اين معنا فقط انسان است كه از چنين فطرتي برخوردار است و داراي بينش و گرايش مطلق و كمال خواهي و كمال جويي است.

 

طبيعت

 

طبيعت كه همان ويژگي ذاتي اشياي مادي و بي جان است ، أتش سوزندگی و گرمی ، اب تري و روان بودن جزء طبيعت و خصوصيات لاينفك اينها است. ولي جان داران هم داراي نوعي طبيعت هستند.

 

 

 

 

 

 

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *