غایت هدف آفرینش شناخت خداست
در حوزه ادیان آسمانی از واضحات است که غایت آفرینش آدمی معرفت خداوند متعال است،
و مدلول آیه کریمه: «علم آدم الاسماء کلّها» یادآور همین غایت است و شکوفایی این غایت و فعلیّت یافتنش برای انسان سالک إلی اللّه تعالی، متوقف بر مداومت بر مناجات و راز و نیاز است
که قرآن کریم بدان امر می فرماید:
«و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربّهم بالغداوة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم»
«نفس خویش را به تحمل و صبر وادار کن در مصاحبت کسانی که صبح و شام خدای خود را می خوانند و فقط او را میخواهند »
در مورد فلسفه آفرینش انسان، سخن بسیار است ولی قرآن مجید گاهی آن را «آزمایش» آدمی در نیکوتر عمل انجام دادن وی معرفی می کند:
«الذی خلق الموت و الحیات لیبلوکم ایکم احسن عملا »(ملک ۲)
و گاهی دیگر آن را «عبادت» پروردگار اعلام می دارد:
«و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون (ذاریات – ۵۶) . البته امام حسین (ع) فرمود (لیعرفون) و عبادت بدون معرفت مثل عبادت (بت پرستان مثلا) و اصلا خدا که محتاج عبادت ما نیست که خلقی را بیافریند که فقط عبادت کنند مثلا نماز بخوانند.
و در موردی دیگر آن را «رحمت الهی» می شمرد:
«و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم (هود – ۱۱۹)
و در جایی هم آن را «علم و آگاهی از قدرت و علم پروردگار» معرفی می فرماید:
«اللّه الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن «لتعلموا» ان اللّه علی کل شی ء قدیر و ان اللّه احاط بکل شی ء علما (طلاق – ۱۲)
و در بعضی از روایات نیز فلسفه آفرینش انسان، «معرفت او نسبت به پروردگار»، ذکر شده است:
«امام حسین علیه السّلام فرمود: ان اللّه عز و جل ما خلق العباد الا «لیعرفوه» فاذا «عرفوه عبدوه»
«فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه » (تفسیر صافی، ج ۲، ص ۶۱۱)
ظاهرا این امور با هم مخالف نیستند بلکه هر کدام در جایگاه خاص خود قرار دارند به این توضیح که
آدمی برای رسیدن به کمال آفریده شده، و در این راه آزمایش، عبادت، علم، و معرفت او را مدد می کند
تا در رحمت واسعه جود الهی قرار گیرد، لذا معرفت پروردگار را غایت آفرینش شمرده به همین معنی است که گفته شد و استدلال به آیه«علم آدم الاسماء کلها» اگر چه در جهت بیان امتیاز آدم بر فرشتگان صریح است ولی در دلالت بر غایت آفرینش او نیاز به تأویل دارد. و اما آیه ای که ما نقل کردیم در دلالت بر این امر بسیار روشن می باشد.
صبح و تیرگی شب، خدا را می خوانند و اراده وصل جمال او را نموده اند و بسوی او طیّ منازل می کنند دیدگانت را از آنان بر مگیر». و حقیقت سیر و منازل السائرین إلی اللّه ، و مقامات العارفین و احوال آنان همین است که در این آیه شریفه اجمالا مورد امر واقع شده است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این دعا را خواندید ؟
بیانات حضرت آیت الله کمیلی خراسانی در شرح دعای «خابَ الوافِدُونَ عَلى غَيْرِكَ»؛
یکی اعمال ماه رجب خواندن دعاهای متنوعی است که در این ماه شریف آمده است. از جملۀ این ادعیه، دعایی است که حضرت امام صادق «صلوات الله و سلامه علیه» فرمودهاند که در هر روز از روزهای ماه رجب بخوانید. حضرت میفرمایند:
«خابَ الوافِدُونَ عَلى غَيْرِكَ»؛
خدایا آن کسانی که درِ خانهای غیر تو را میزنند و حاجت خود را به سوی شخص دیگری غیر از تو میبرند بدانند که کارشان به خیبت و ناامیدی به نهایت خواهد رسید؛ یعنی تا اراده و مشیت خدا نباشد اگر همۀ امیدِ انسان به غیر خدا باشد بداند که موفق نخواهد شد و باید بیاید و حاجتش را از راه خدا بخواهد.
اگر کمکی هم از غیر خدا میخواهد باید از باب مجرای سبب باشد. «أَبَى اَللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ اَلْأَشْيَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ؛ اصول کافی، جلد ۱ ، صفحه ۱۸۳).
از باب اینکه مجاری امور از طرف خدا بدست همان بندگان اجرا میشود این با شرطی است که این را مجرای خدا بداند. اگر مجرای خدا نداند و تمام امیدش به این باشد که من اگر سراغ فلانی رفتم او همه کار من را انجام میدهد بداند که کارش به خیبت و ناامیدی خواهد رسید و این تجربه شده است.
آنهایی که تمام امیدشان به غیر خدا بوده و بندگان خدا را مجرای کار خدا نمیدانستند کارشان به نتیجه نخواهد رسید و این یک امر تجربه شده است.
«وَخَسِرَ المُتَعَرِّضُونَ اِلاَّ لَكَ»؛
تقریباً جملۀ دوم و دو جملۀ بعدی، مطلب جملۀ اول را تأکید میکند. حضرت امام صادق «علیهالسلام» در جملۀ دوم میفرمایند: آنهایی که خود را در معرض شخصی قرار میدهند تا از او بخواهند حاجتها و نیازهای خود را تأمین کنند بدانند که اینها هم به خسارت و زیان خواهند رسید مگر اینکه نیتش این باشد که فقط تو را در حاجتها و نیازهای خود ببیند؛ اگر هم به سراغ غیر از خدا میرود او را به دید توحیدی و خدایی میبیند.
«وَضاعَ المُلِمُّونَ اِلاَّ بِكَ»؛
همچنین آنهایی که اِلمام و اصرار دارند که حتماً باید کار و نیازشان به نتیجه برسد بدانند که فقط به سبب خدا میتوانند برسند. اگر در نیت و فکرشان غیر خدا باشد بدانند که کارشان ضاعِ خواهد شد؛ یعنی آن مقدمات کار، آن همه همت، آن همه تضییع وقت و آن همه سعی میکنند که بالاخره بروند و یکی را برای کارشان پیدا کنند بدانند که اگر امیدشان فقط به بنده خدا باشد بجایی نخواهند رسید.
«وَاَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ اِلاَّ مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ»؛
امام صادق «علیهالسلام» میفرمایند: کسانی که فضل و کرم خدا را در حاجتها و نیازهای خود نبینند و سراغ غیر خدا بروند و انتجاع و طلب را به در خانۀ غیر خدا ببرند، آنها بدانند به جَدب (قحطی سال) خواهند رسید. یعنی آنها دستشان خالی خواهد بود.
پس این چهار جمله تأکید دارد که ما باید نیت خود را برای خدا خالص کنیم و در رفع نیازهایمان اعم از نیازهای دنیوی و معنوی فقط به در خانه خدا برویم و به هر چیزی به دید توحیدی و خدایی نگاه کنیم.
البته یک مطلب و نکتهای است و آن اینکه وقتی میگوییم «علی غیرک»، «الا لک»، «الا بک»، «الا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ» این جملات میخواهد منحصر کند که تمام طلب و خواستههای بنده در این است که باید رفت و فقط در خانۀ خدا را زد. حالا این به دو صورت است:
صورت اول اینکه در همین عالم ظاهر با همین اسباب ظاهر، کارها، حاجتها و نیازهای ما برآورده شود.
صورت دوم اینکه ممکن است یک رزق غیبی باشد. یک روزی از غیب به بنده خدا برسد این راه دوم را فراموش نکنید که این هم امکانش هست. یعنی امکان این هست که از غیب بدون اینکه در ظاهر فکرش را کرده باشیم یک دفعه از راهی که ما اصلاً امیدی نداریم حاجت، مطالب، خواستهها و نیازهای ما برطرف شود.
پس برآوردن حاجت از دو راه است. یکی از راه اسباب ظاهر است که برای مردم هست و برای ما هم پیش میآید. یک راه هم از غیبیات است که از غیبیات کار ما برآورده شود. آن هم هست و برای بسیاری پیش آمده است.
«بابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبينَ، وَخَيْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبينَ، وَفَضْلُكَ مُباحٌ لِلسَّآئِلينَ، وَنَيْلُكَ مُتاحٌ لِلأمِلينَ»؛
این چهار جمله بعدی هم مثل چهار جمله اول یک مطلب را میگوید که در خانۀ خدا به روی هیچکس بسته نشده است. همه باید این مطلب را بدانند. سیر و سلوک و راه وصول خدا برای همه است. یک وقت فکر نکنید فقط عده خاصی میتوانند راه سلوک را بپیمایند. آنهایی که وارد این راه نمیشوند خودشان مقصر هستند.
آنها خودشان نمیخواهند بیایند و نمیآیند. ولی «بابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبينَ»؛ خدایا در تو باز است برای هرکسی که رغبت در دل او باشد و بخواهد پیش تو بیاید و بخواهد به معارف تو دست پیدا کند.
«وَخَيْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبينَ»؛
خدایا خیر تو هم مبتذل (فراهم) است برای هر طالبی که بخواهد طلب کند، بیاید و بخواهد خیرات تو به او برسد.
«وَفَضْلُكَ مُباحٌ لِلسَّآئِلينَ»؛
فضل و کرم تو یک چیزی است که برای هر سائل و گدایی که به در خانه تو بیاید مباحِ مباح است. کرم تو برای او باز و مباح است. مثل آبی که برای همه مباح است. میگویند چند چیز است که برای همه مباح است. آب، آهن، خاک و هوا. آنها را کسی نمیتواند محدود و محصور کند. آنها یک چیز بینالمللی برای همه بندگان خدا اعم از کافر و مسلمان است.
کافر و مسلمان باید از هوا استفاده کنند. کافر و مسلمان باید از خاک دنیا استفاده کنند. کافر و مسلمان باید از این آبی که در این دریاها و رودخانهها هست بهره ببرند؛ چرا روز عاشورا قضیه آب بر اهل بیت اینقدر سخت آمد؟
چون در روایات مقتل آمده است که شما حتی به کلاب (سگها) و خنازیر راه دادید تا از آبی که برای همه از جمله حیوانات مباح است تناول کنند.
ولی آب را برای حضرت امام حسین و اهلبیت تحریم کردید. در حالی که این آب برای همه بود و نمیشد جلوی آن را گرفت.
«وَنَيْلُكَ مُتاحٌ لِلأمِلينَ»؛
خدایا دستیابی به تو برای هرکسی که آرزوی این راه و وصول به تو را دارد فراهم است و جلوی آن گرفته نشده است. این همانند جملهای در دعای ابوحمزه ثمالی است که خدایا بین تو و بندهات هیچ حجابی نیست و هر بندهای به تو دسترسی دارد و هر زمان بخواهد پیش تو بیاید، راه را برایش فراهم میکنی و هیچ مانعی برای او نیست.
اما مانع چیست؟
«الا ان تحجبهم الاعمال»؛
اعمال بندگان، حاجب و حائل شده است چون اعمالشان زشت است و گناه میکنند مانعی را برای خود درست میکنند.
«وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاكَ، وَحِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ ناواكَ»؛
این دو جمله، تغییر مفهوم دارد. یعنی برخلاف جملههای قبلی که توضیح دادیم مفهوم جمله اول با جمله دوم فرق میکند.
«وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاكَ»؛
یعنی خدایا در این دنیا وضعیت رزقت به صورتی است که هم بندهای که از تو اطاعت میکند از این رزق و روزی برخوردار است و هم بندهای که معصیت و نافرمانی میکند. این یک امر حسی و محسوس است و میبینیم که حتی کفار نیز از رزقهای دنیوی خدا برخوردار هستند.
«وَحِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ ناواكَ»؛
خدایا حلم تو نیز همینطور است. این صبر، حلم، گذشت و عفوی که تو داری یک چیز عامی است که حتی بر آن بندۀ ناواک (فردی که تو را دشمن میدارد و با فرامین تو مخالفت میکند.) نیز عرضه میشود و حلم الهی شامل حال آنها نیز میشود.
الآن میبینیم که افراد جنایتکار نیز تا وقتی اجلشان برسد از حلم، رزق و روزی خداوند برخوردار هستند. ما یک چنین خدای مهربانی داریم. برای اینکه متوجه شویم خداوند چقدر رأفت، صبر، حلم و روزی دارد. اینکه خداوند بخیل نیست و رزق و حلمش عام است و همه را فرا میگیرد. ما وقتی چنین خدای مهربانی داریم باید به سراغش برویم.
«عادَتُكَ الْإِحْسانُ اِلَى الْمُسيئينَ، وَسَبيلُكَ الإِبْقآءُ عَلَى الْمُعْتَدينَ»؛
باز اینجا نیز تغییر مفهوم را میفهمیم. جمله اول میگوید که پروردگارا تو عادت کردهای که همیشه به کسانی که بدکار و گنهکار هستند احسان کنی.
ما هم باید از صفات خدا اینگونه برخوردار باشیم. میفرمایند: «تخلقوا باخلاق الله.
آیا اگر کسی به ما اسائت کرد؛ فرزندی به ما اسائت کرد یا همسایهای به ما اسائت کرد از او میگذریم؟ آیا نسبت به او گذشت و احسان میکنیم؟ گذشت که جای خود دارد اما در این جمله میگوید که اگر خلافی کرد علاوه بر گذشت باید احسان و نیکویی کنی. یعنی اگر به تو فحش هم داد و بد و ناسزا هم گفت گذشت کنی و از جفاکاری و بدکاریهای او گذشت و چشم پوشی کنی. بعد هم نسبت به او احسانی بکنی؛
مثلاً بلند شوی و پولی به او بدهی. احسان اخلاقی و احسان فعلی انجام بدهی تا از آن راهی که در پیش گرفته برگردد و متنبه شود. کاری که حضرت امام حسن مجتبی «علیهالسلام» با آن فرد شامی کردند. فرد شامی آن همه به آقا و پدر آقا فحش دادند اما حضرت به او احسان کردند. خطاب به او فرمودند اگر خانهای نداری به خانه ما بیا؛ اگر طعامی میخواهی از طعام ما بخور؛ اگر مأوا و مسکنی نداری به خانه ما بیا. احسان حضرت به فرد شامی این چنین بود.
«وَسَبيلُكَ الإِبْقآءُ عَلَى الْمُعْتَدينَ»؛
خدایا ما از تو میبینیم که افراد معتدی را زود نابود نمیکنی! خدایا تو به افرادی که تعدی کردند و از حقوق تو تجاوز کردند و غیر تو را میپرستند عمر میدهی. درباره فرعون نوشتهاند که پانصد سال عمر کرد. همین صدام چقدر جنایت کرد و سالها حکومت عراق به دستش بود. چقدر شاه ایران و پدرش جنایت کردند. خاندان پهلوی چقدر جنایتکار بودند.
راه تو این است که آنهایی را که تعدی میکنند در این دنیا نگه میداری؛ این هم حکمت دارد؛ نمیشود به خدا گفت این شخصی را که ظالم است باید زود نابود کنی. این هم یک حکمتی دارد. حکمتش این است که در این دنیا باید هم ظالم باشد و هم مظلوم. باید هم مؤمن باشد و هم کافر؛ باید هم خیر باشد و هم شر.
از وقتی دنیا بوده حکمت الهی خداوند همینطور بوده است.
«اَللّهُمَ فَاهْدِنى هُدَى الْمُهْتَدينَ، وَارْزُقْنىِ اجْتِهادَ الْمُجْتَهِدين وَلاتَجْعَلْنى مِنَ الْغافِلينَ الْمُبْعَدينَ، واغْفِرْلى يَوْمَ الدّينِ»؛
در انتهای دعا از خداوند ۴ حاجت داریم.
حاجت اول- اینکه کسانی که به وسیله خدا هدایت شدند شما میطلبی از خدا که من هم جزء آنها قرار بده. کسی که خدا هدایتش کند و بکشد او را بالا و به طرف خودش این خیلی ارزش دارد. که ما بخواهیم چنین هدایتی را از خدا بطلبیم حاجت بزرگی است.
حاجت دوم- «وَارْزُقْنىِ اجْتِهادَ الْمُجْتَهِدين»؛
اجتهاد المجتهدین کسانی هستند که در راه رسیدن به تو تلاش و سعی فوقالعادهای دارند؛ جد و جهد میکنند؛ شبها بیداری شب و سحرخیزی را میکشند؛ و برای اینکه به تو برسند ریاضت بسیاری میکشند. من هم از تو چنین جدّ و جهد، همت، سعی و تلاشی را میخواهم که نفسم اینگونه باشد نه اینکه یک نفس تنبل و سستی باشد.
حاجت سوم- «وَلاتَجْعَلْنى مِنَ الْغافِلينَ الْمُبْعَدينَ»؛
خدایا یک وقت نشود که من جزو افرادی قرار بگیرم که هم اهل غفلت هستند و هم اهل بُعد و دوری از تو هستند. خدایا یک زمان ما را وارد این راهها، غفلتها و دوریها نکنی! خدایا ما دوست داریم که بنده نزدیک تو باشیم.
حاجت چهارم- «واغْفِرْلى يَوْمَ الدّينِ»؛
ببینید در این حاجت چهارم مطلبی را از خدا درخواست داریم که آخرین مطلب است. اگر در آن مطلب توفیقی نداشته باشیم به کلی کارمان به محرومیت کشیده میشود.
یوم الدین (روز جزا) یکی از اسماء روز قیامت است. «مالک یوم الدین» در سوره حمد به مفهوم این است خدا مالک روز قیامت و روز جزا است. حالا در روز محشر وقیامت محکمه عدل الهی برپا میشود و بندگان خدا در آن دادگاه باید محاسبه شوند تا مشخص شود چه کسی بهشتی و جهنمی است.
آنجا ما خیلی خیلی به خدا نیاز داریم لذا میگوییم خدایا در آن روز من را ببخش یعنی قلم سفید بر روی سیاهی نامه من بکش تا دیگر آنجا من منتظر نشوم که بازخواست و مورد مواخذه و مجازات قرار بگیرم. آن موقع هم روز و ساعت سرنوشتسازی است. که انسان اینگونه دست گدایی به سوی خدا ببرد.
این را چه وقت انسان میتواند انجام دهد؟
تا وقتی در این دنیا نفس میکشد و زنده است باید از خدا بخواهد. آنجا که برود دیگر کار تمام است و دیگر در آنجا نمیتوان به خدا اغفرلی گفت. بلکه در این دنیا باید اغفرلی بگوید. چون آنجا حجت را بر بندگانش تمام کرده است که اگر آمدی دیگر هیچ کاری نمیتوانی انجام بدهی. باید مراقب باشی.
از چه طریقی یقین زیاد میشود؟ چگونه یقین توحیدی شما زیاد خواهد شد؟ اگر برای این یقین کاری نکنید چگونه میخواهد زیاد شود؟! یکی از اسباب یقین، خواندن همین ادعیه است؛ دل را با این ادعیه، نورانی کنیم تا یقین در دلمان بیاید؛ همینطوری که یقین وارد دل نمیشود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اشاره به نکاتی در دعاهای رجبیه
توجه کنیم مضمون این دعا چیست؟
«قَدْ أَکْدَى الطَّلَبُ »
میفرمایند: خدایا من همه جا رفتهام و به زحمت و طلب افتادهام.
«وَ أَعْیَتِ الْحِیلَهُ وَ الْمَذْهَبُ»
ریشه مذهب از ذِهاب است. به هر حیلتی متوسل شدهام و به هر راهی رفتهام تا به آن مقصد و مطلبی که میخواهم برسم.
«وَ دَرَسَتِ الْآمَالُ»
خدایا به این در و آن در زدهام ولی همگی آرزوهایم از بین رفت. دیدم کجا بروم و کدامین در را بکوبم. دیدم به هرجایی که رفتم نمیبایست میرفتم. بجز در خانه شما در خانه دیگری به روی من گشوده نمیشود. چون در عالم توحید جز راه خدا و خانه خدا، راه دیگر و خانه دیگری نیست.
شما کجا میخواهید بروید؟ به هر وسیله و سببی دست بزنید مسبب الاسباب اوست. پس این آرزوئی خشک است اگر که خیال کنیم میتوانیم کاری انجام دهیم، یک نماز خوبی بخوانیم و یا راهی را درست نماییم. میفرمایند که من تمامی راهها را رفتهام و تمامی طلبها و حیلهها را به کار بستهام.
«وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ»
خدایا میبینم که نمیتوانم هیچ امیدی به کسی داشته باشم و از فردی خواستهای داشته باشم. نمیتوانم! از که بخواهم؟ آیا میشود کسی بیاید و معادل عطایت، عطایی داشته باشد؟ آنچه را که تو میخواهی به بندگانت بدهی او هم بگوید که من خدایی پهلوی تو هستم، من نیز خدا هستم و میتوانم به بندگان بدهم! این شرک و کفر است.
این مطلب چگونه میتواند به ذهن خطور نماید! لذا من در حیله و طلب خسته شدهام. تمامی آرزوها از بین رفت و رجا و امیدم در همه جا بجز یک جا قطع شد.
حال آن یک جا کجاست؟
«إِلَّا مِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ.»
مگر در خانه تو که هیچ شریکی نیز نداری. پس به آن جایگاه میشود اعتماد نمود و از آنجا قدرت و توان و چارهای برای هر دردی همانند (دردهای جسمانی، دردهای روحانی، امراض صعب العلاج، بیماری که پزشک معالجش به وی میگوید در نزد من راه چارهای نداری و باید جای دیگری بروی خوب کجا برود؟!) میشود گرفت.
«وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إِلَّا مِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ.»
سؤال این است که آیا نباید چنین مطلبی را از روی صدق و واقعیت و حقیقت به محضر خدای قادرِ متعالِ لایزالی که از سِرّ و اسرار و راز باطنمان آگاه است ببریم؟ اگر دل من هزار جور کار میکند اما پیش خدا کار نمیکند یا اگر کار میکند یکی از آن صد جایی است که یکی هم خداست!
در واقع اگر باطنمان اینگونه بوده این دروغ است. لذا باید کاری کرد و با خودمان ور برویم که ببینیم از آن بابی که فرمودند: «من بکی او ابکی او تباکی». تباکی تشبیه نمودن به اهل بکاست.